رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

روز سیزده به در

سیزده بدر بابا سرکار بود و من و شما گرفتیم خوابیدیم تا 12 . مادرجون زنگ زد که بیان دنبالم برم پیش اونا و باباجون هم زنگ زد بیاد دنبالمون بریم اونجا ولی من کلی کار داشتم و گفتم کارهامو انجام بدم . ولی دلم خیلی برای مادرجون تنگ شده بود که اونا بعد از ظهر اومدن خونمون .     اینجا زول زده بودی دایی و زبون درآوردی     فدات بشم که میخندیدی . دایی و مادرجون کلی برات غش و ضعف رفتند و رفتنتد خونشون . ...
25 فروردين 1393

اولین حمام رکسانا جون در سال 93

قبل از اینکه بریم مسافرت شما رو بردم حمام. انقدر خانم بودی و جیگر که میخواستم بخورمت . تازه با پاهات که بازی میکردی هیچی یاد گرفته بودی با دستات هم میکوبیدی به آب . قربونت برم من .     فدای تو با اون دستات     قربون تو که انقدر قشنگ با زبونت بازی میکنی     بعدش هم خوابت برد . ...
25 فروردين 1393

اولین مسافرت رکسانا جون در سال 93

ما و عمو محمود و مامان جون اینا رفتیم به سمت بابل و خونه عمو قاسم اینا . خاطرات رو توی تقویم برات مینویسم و اینجا مختصر می نویسم چون دیگه خیلی ها آدرس وبلاگتو دارن و دیگه نمیشه تمام خاطرات رو اینجا نوشت میخوام فقظ خودت بدونی و خودم . دختر عمو زهره و زهرا اومدن تو ماشین ما و شما هم عقب تو کریرت بودی و من و بابا هم جلو . خیلی خوش گذشت . عکسهای قشنگ و خوشملت زیاد بود ولی چندتاشو برات میزارم .     اینجا ساعت 7 صبح بود و شما هنوز خواب بودی     فدای مهربونیت بشم من . دخترم مثل مامانش خوش اخلاق و مهربونه اینجا تا حرکت کردیم بیدار شدی و دوروبرت و با تعجب نگاه کردی و من و بابایی خندیدیم و یه دفعه چشمت خورد به...
25 فروردين 1393

عید دیدنی رفتن رکسانا جون

روز اول رفتیم خونه مادر جونو و خاله میترا و پریسا هم اونجا بودند بعد مادرجون 5 تا تراول به شما و 1 تراول به من و برای بابا هم پیراهن عیدی داد و دایی هم نبود رفته بود شمال بعداً که برگشت با مادرجون اومدند خونمونو مادرجون دوباره به شما پول داد گفت اولین باره سال جدید اومدم خونتون عیدی رکسانا س و دایی هم 2 تا تراول داد و بعد ما رفتیم خونه دایی جون فرامرز و بعد میخواستیم بریم خونه عمو محمود که نبودند و اومدند اونجا همه رو دیدیم و بعد شام رفتیم خونه مامان جون اینا و بعد عمه برای شما یک دست لباس و عمو پول و مامان جون یه پلاک طلا و به من و بابا هم یکی 1 تراول دادند دست همگی درد نکنه . بابا هم به مادرجون و مامان و بابا و باباجون و آقا جون و عزیز جون...
25 فروردين 1393

لحظه سال تحویل رکسانا جون

اندر دل من مها دل افروز تویی                                    یاران هستند و لیک دلسوز تویی شادند جهانیان به نوروز و به عید                                  عید من و نوروز من امسال تویی                اولین سال تحویل رکسانا جون س...
25 فروردين 1393

آخرین حمام رکسانا جون در سال 92

جیگرم رو روز پنج شنبه ظهر بردم حمام . مامان فدات بشه که انقدر جیگر شدی .انقدر قشنگ تو آب بازی میکنی . جدیداً یاد گرفتی پاتو بالای لگن سفت نگه میداری و نمی زاری کف لگن . منم با این کارهایی که میکنی میخوام بخورمت . بابا رفته بود سرکار و منم گفتم دخترم رو ببرم حمام تا برای سال جدید تمیز و پاکیزه باشه .قربون دخترم برم که امسال اولین بهارش و میخواد سپری کنه . انشاا..     فدای دخترم بشم من که اونطوری نگاه میکنه     قربون اون روسری سر کردنت بشم من     قربون اون چشمهات . بعد ناخن هات و گرفتم و بعد برای دختر گلم لاک زدم و منتظر شدیم تا بابایی و بیاد و سه تایی با هم سال جدید رو شروع کنیم . ...
4 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد